یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

شیخ صفی الدین اردبیلی.  جد سلاطین صفویه است.
حمدﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد : وی مردی صاحب وقت بود و قبولی عظیم داشت.
هدایت در ریاض العارفین نویسد : شیخ العارفین و برهان الواصلین القطب الاصفیاء فی الآفاق صفی الدین اسحاق، نسبت آن جناب بحضرت امام همام موسی الکاظم می پیوندد و اجداد عظامش هادیان راه یقین و احفاد گرامش حامیان دین مبین، آن جناب را در مبادی سلوک اشتیاق صحبت اولیا و اصفیای معاصرین بود و بشوق خدمت ایشان مراحل بسیار پیمود. در شیراز با مشایخ صحبت داشت و به رهنمائی آنها طالب شیخ زاهد گیلانی شد. در ماه صیام بصومعۀ شیخ رسید، پس از ملاقات ارادت او را گزید و بشرف مصاهرت نیز ممتاز گردید. گویند نسبت ارادت جناب زاهد به دو واسطه به رکن الدین سجاسی میرسد. کرامات و مقامات آن جناب فزون از عهدۀ حوصلۀ این کتاب است و حاجت به تحریر ندارد و میرزا محمد تقی کرمانی در بحر الاسرار بچند واسطه نقل کرده که حضرت مولوی معنوی بظهور شیخ خبر داده است. به هر صورت زیاده بر سی سال بهدایت و ارشاد طالبان اشتغال داشتند و زیاده از صدهزار کس تربیت فرمودند در سنۀ 735 ه.ق. وفات یافتند. اگر چه سخن او منظوم نیست در تذکرۀ واله این بیت بنام اوست :

آه از این ذکر فسرده چند از این فکر دراز
آه های آتشین و چهره های زرد تو

براون در تاریخ ادبیات نویسد : اسم او صفی الدین بود. وفاتش در گیلان به سال 1334 م. و در سن هشتاد و پنج سالگی اتفاق افتاد. این شخص مدعی بود که به بیست پشت به امام هفتم موسی کاظم میرسد. با توجه به آنچه مورخ و سیاسی بزرگ رشیدالدین فضل ﷲ در رسائل خود نسبت به او نوشته و با مطالعۀ کتاب بزرگی که بنام صفوة الصفا کمی پس از وفاتش مبتنی بر قول فرزندش صدرالدین تحریر یافته است در اهمیت و معروفیت او شکی باقی نمی ماند ... من هیچ مدرکی نیافتم که شیخ صفی نیز مانند اخلاف خود به این شدت پیرو عقاید شیعه بوده باشد تنها سند ضعیفی هم که قابل اعتنا است عکس این را ثابت میکند زیرا که رؤسای ازبکیه در مکتوبی که به طهماسب ولد شاه اسماعیل نوشته اند میگویند شنیده ایم شیخ صفی سنی ثابت العقیده بوده است و اظهار تعجب میکنند از اینکه شاه طهماسب نه از حضرت مرتضی علی پیروی می کند و نه از جد اعلای خود متابعت دارد. تاریخ ثابت می کند که شیخ صفی الدین عزلت گزین بزرگوار اردبیل که سلاطین صفویه نام و نسب خود را از او گرفته اند فی الحقیقة در زمان خود شخصی متنفذ و صاحب قدرت بوده است. وزیر بزرگ رشیدالدین فضل ﷲ به ادعیه و شفاعات او توجه داشته و این معنی از مجموعۀ رسائل او و از دو رقعه ای که یکی به شیخ نوشته و در دیگری توصیه ای دربارۀ شیخ کرده است معلوم میشود. در رقعۀ اخیر که به پسر خود میراحمد حاکم اردبیل نوشته است وصیت می کند که از رعایت عموم اهالی غفلت نکنی و مخصوصاً نوعی سازی که جناب قطب فلک حقیقت و سباح بحار شریعت، مساح مضمار طریقت، شیخ الاسلام والمسلمین، برهان الواصلین قدوۀ صفۀ صفا، گلبن دوحۀ وفا، شیخ صفی الملة و الدین ادام ﷲ تعالی برکات انفاسه الشریفه از تو راضی و شاکر باشد.
در زندگانی ظاهری شیخ صفی خاصه بعد از آنکه دست ارادت به شیخ زاهد داد و در اردبیل ساکن شد حوادث و وقایعی رخ نداد. در کودکی موقر و عزلت گزین و محترز از بازی بود. در همان روزگار کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان داد و بمشاهدۀ ظهورات غیبیه و عوالم غیر مرئیه توفیق یافت. چون در اردبیل مرشدی صاحب حال نمیدید و آوازۀ  شیخ نجیب الدین بزغش شیرازی را شنیده بود میل بزیارت او کرد و بالاخره مادر را راضی نمود به شیراز رفت ولی شیخ رحلت کرده بود. درویشان و مشایخ آن دیار خاصه شیخ سعدی شاعر معروف را ملاقات کرد و معاشرت او پسند خاطرش نیفتاد و ظاهراً با شیخ سعدی درست معامله نکرد و نسخۀ اشعار او را که بخط خود تقدیمش نمود نپذیرفت. عاقبت پسر و جانشین بزغش موسوم به ظهیرالدین شیخ صفی را گفت امروز کسی که رفع حجاب نموده تو را بمقصد رهنمون گردد فقط شیخ زاهد گیلانی است که در گیلان قرب ولایت شما، بر لب دریا خلوتی دارد، و حلیۀ جمال شیخ زاهد را به او وصف کرد. شیخ پس از چهار سال بخدمت شیخ زاهد رسید و از او پذیرائی کامل دید. در این وقت شیخ زاهد شصت سال داشت. بیست و دو سال بقیۀ عمر او را شیخ صفی در خدمتش بسر برد. شیخ زاهد صبیۀ خود بی بی فاطمه را بشیخ صفی داد و از او سه پسر بوجود آمد که یکی صدرالدین است که بعدها رتبۀ ارشاد یافت. شیخ بنقل مؤلف سلسلة النسب در 735 ه.ق. درگذشت، و پسر وی شیخ صدرالدین جانشین او گشت.
شیخ صفی ابیاتی بزبان گیلانی و فارسی سروده است. هر چند یکی از رباعیاتش دلالت بر دوستی علی علیه السلام دارد لکن معذلک برای من ثابت نیست که او هم مثل اخلاف خود در مذهب شیعه دارای عقیدۀ راسخه بوده باشد. شیخ صفی الدین بی اندازه بتوسعه سلسلۀ تابعۀ خود کمک نمود و یکی از ادلۀ ما بر قوت نفوذ او قول مولانا شمس الدین برنیقی اردبیلی است که در سلسلة النسب منقول است و گوید : «از راه مراغه و تبریز شمار طالبان و مشتاقان نمودم، در سه ماه سیزده هزار طالب به این یک راه بحضرت شیخ آمدند و شرف حضور مبارک شیخ دریافته و توبه کردند و از باقی اطراف به این قیاس» اگر نگوئیم همۀ این مریدان از آسیای صغیر می آمده اند لااقل باید گفت که بسیاری از ساکنین ولایت مذکوره بوده، و هم از این ایام پیروان شیخ صفی در آن ولایت مسکن گزیده و بقسمی استقرار یافتند که بعدها بزرگترین اسباب تشویش خاطر سلاطین عثمانی شدند.